جدول جو
جدول جو

معنی ملک شرق - جستجوی لغت در جدول جو

ملک شرق(مَ لِ کِشَ)
پادشاه مشرق. که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد. در شواهد زیر ظاهراً کنایه از سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی است:
تا ثنای ملک شرق بود
به ثنای دگران رنج مبر.
فرخی.
بر بساط ملک شرق ازاو فاضل تر
کس بننشست و کسی کرد نیارد بیداد.
فرخی.
پاکیزه دل است این ملک شرق و ملک را
پاکیزه دلی باید و پاکیزه دهایی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 96)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک آرا
تصویر ملک آرا
آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لِ کِ مَ رِ)
پادشاه مشرق. که بر مشرق حکمروایی دارد و کنایه از پادشاهان سامانی و غزنوی نیز هست: و میر خراسان به بخارا نشیند و از آل سامان است و از فرزندان بهرام چوبین اند و ایشان را ملک مشرق خوانند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کُشْ شَ)
لقب امیر قماج والی بلخ به زمان سلطان سنجر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به حبیب السیر چ قدیم تهران ج ص 379 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ اَ رَ)
مصحف مقل ازرق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ مَ رَ)
فرشته خو. فرشته خصال. نیک خو. نیک نهاد:
مدح ملک مشرق بهرامشه مسعود
آن بدر فلک رتبت وآن ماه ملک مشرب.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ فَرْ رَ)
ملک فر:
میر محمود ملک زادۀ محمودسیر
شاه محمود ملک فرۀ محمودفعال.
فرخی.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ملک... نام والی قلعۀ سلم بود. صاحب حبیب السیر آرد: یوشع مدت هفت سال کمر جهاد بر میان بسته بسیاری از اهل کفر و عناد را بقتل رسانید و اکثر بلدان شام و دیار مغرب را مفتوح گردانید و بعضی از حکام آن مواضع مانند ملک بارق که والی قلعۀ سلم بود اظهار اسلام نموده به جان و مال امان یافتند. (حبیب السیرچ خیام ج 1 ص 105). و رجوع به ص 106 همین جلد شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
ملک آرای:
ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست
بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار.
وحشی.
رجوع به ملک آرای شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
عباس میرزا (1255- 1316 هجری قمری). پسردوم محمدشاه و برادر کوچکتر ناصرالدین شاه. مادر وی خدیجه خانم نام داشته و خواهر یحیی خان چهریقی بوده است. عباس میرزا پس از مرگ پدر همواره مورد سؤظن برادر خود ناصرالدین شاه بود. مدت بیست و هفت سال در بغداد و استانبول تبعید بود و در سال 1294 با کسب اجازه از ناصرالدین شاه به ایران برگشت و به ملک آرا ملقب شدو حکومت زنجان به او واگذار گردید اما وی از ترس شاه از آنجا به قفقاز گریخت و سپس مجدداً در سال 1296 به وساطت میرزا حیسن خان سپهسالار به تهران مراجعت کردو حکمران قزوین شد. پس از قتل ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه او را به دربار سزار روسیه فرستاد. در سال 1314 هجری قمری به جای میرزا محسن خان مشیرالدوله به وزارت عدلیه منصوب گردید و سرانجام در حدود 61سالگی در تهران درگذشت. وی شرح احوال خود را با نثری روان و بدون تکلف به رشتۀ تحریر کشیده است. (از مقدمۀ شرح حال عباس میرزا ملک آرا). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
دهی جزو دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 8هزارگزی شمال گرمی و هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار. جلگه، گرمسیر و دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ فَرر)
که دارای فر و شکوه پادشاهی است:
هم ملک فر و هم ملک زاده
داد مردی و مردمی داده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ عَ تَپْ پِ)
دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دره ای در کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی